Click to see the image after reading the text

 برای مشاهده تصویر - بعد از خواندن متن - بر روی دایره خاکستری کلیک کنید

Five Minutes More!

The boundary between the morning and the rest of the day starts where the wooden shutter drops down and something constantly whispers in the ears: “five minutes more!” The beginning of this chaos though was the last moments of the latest dream. Now I am restoring all the moments obsessively and each moment extends to five minutes more. A cold breeze turning around and a new moment is restored in the winter of the room. The alley, the neighborhood, the city, the country … all the distances are compressed in two meters and a half, from the window to the bed. Another side is where I live every day. This side, however, diminishes in certain days of the year. I recall the peaceful feeling of peeing standing and the flush which wipes all the piss. The face is shocked by the cold water and the Moka is whistling. Putting my stuff in the backpack, wearing the socks on my way to the kitchen and a new moment is restored again: an ongoing conversation, between two people, there are also others in the room, their glassy eyes in silence. The conversation twists around the glasses and after your laugh, someone is cracked. The details of your face are annoyingly accurate and real. The tea steams up the glasses. You blow in the cup and wind is shaking the wooden shutter. I wrap the blanket tightly around myself and the restored moment was gone five minutes ago.  

Third of November
Milan

!پنج دقیقه بیشتر

مرز بین صبح با هر زمان دیگر، کرکره ای چوبی است که تا یقه از سرما جمع شده است و چیزی مدام در کله فریاد می زند ”پنج دقیقه بیشتر!“ سرآغاز این آشوب اما، لحظه های به یاد مانده از رویایی ست که هنوز در کله تاب می خورد. وسواسی بیمارگونه بازیابی تمام لحظه ها را تقلا می کند و یادآوریِ هر لحظه تمدیدِ پنج دقیقۀ دیگر است. صراحت سرما از پس شوفاژِ خاموش سر باز می کند و یادی میان زمستانِ اتاق تازه میشود. کوچه، محله، شهر، کشور ... فاصله ها در دو متر و نیمی من و پنجره خلاصه می شوند. درست آنطرف دیوار جایی ست که من هر روز زندگی می کنم. این طرف اما، در بعضی از روزهای سال، کوچک می شود. درِ مستراح به یادم می آید، سبکی بعد از __ و سیفونی که همه چیز را با خود می برد. با باز کردن شیر آّب، دست از سرما کرخت می شود و قهوه جوش روی گاز قل قل
می کند. وسایلم را توی کوله می چپانم، لنگ در هوا جوراب می پوشم و 
به سمت آشپزخانه لی لی می روم. دوباره لحظه ای خاص از چیزی مشکوک به رویا، گفتگویی در جریان، میان دو نفر آدم، آدم های دیگری هم هستند، شیشه ای و صامت. صدای گفتگو لای شیشه ها می پیچد و از خندۀ تو یکی ترک می خورد. جزئیات صورتت به طرز آزاردهنده ای دقیق و واقعی ست. عینک از بخارِ چای تار می شود، بازگشت فنجان به نعلبکی، ها میکنی، باد کرکره چوبی را می رقصاند، من پتو را محکمتر دور خودم می پیچم و تصویر تو پنج دقیقۀ پیش مات شده است.

سه نوامبر
میلان

!پنج دقیقه بیشتر

مرز بین صبح با هر زمان دیگر، کرکره ای چوبی است که تا یقه از سرما جمع شده است و چیزی مدام در کله فریاد می زند ”پنج دقیقه بیشتر!“ سرآغاز این آشوب اما، لحظه های به یاد مانده از رویایی ست که هنوز در کله تاب می خورد. وسواسی بیمارگونه بازیابی تمام لحظه ها را تقلا می کند و یادآوریِ هر لحظه تمدیدِ پنج دقیقۀ دیگر است. صراحت سرما از پس شوفاژِ خاموش سر باز می کند و یادی میان زمستانِ اتاق تازه میشود. کوچه، محله، شهر، کشور ... فاصله ها در دو متر و نیمی من و پنجره خلاصه می شوند. درست آنطرف دیوار جایی ست که من هر روز زندگی می کنم. این طرف اما، در بعضی از روزهای سال، کوچک می شود. درِ مستراح به یادم می آید، سبکی بعد از __ و سیفونی که همه چیز را با خود می برد. با باز کردن شیر آّب، دست از سرما کرخت می شود و قهوه جوش روی گاز قل قل
می کند. وسایلم را توی کوله می چپانم، لنگ در هوا جوراب می پوشم و 
به سمت آشپزخانه لی لی می روم. دوباره لحظه ای خاص از چیزی مشکوک به رویا، گفتگویی در جریان، میان دو نفر آدم، آدم های دیگری هم هستند، شیشه ای و صامت. صدای گفتگو لای شیشه ها می پیچد و از خندۀ تو یکی ترک می خورد. جزئیات صورتت به طرز آزاردهنده ای دقیق و واقعی ست. عینک از بخارِ چای تار می شود، بازگشت فنجان به نعلبکی، ها میکنی، باد کرکره چوبی را می رقصاند، من پتو را محکمتر دور خودم می پیچم و تصویر تو پنج دقیقۀ پیش مات شده است.

سه نوامبر
میلان

 جریان از چه قراره؟ اینجا کلیک کن

 جریان از چه قراره؟ اینجا کلیک کن

Other Projects

Cubic HingeAn Undoable Piece of Paper

CollisionArchiLiterature Series

Musaics - DuplicateProject type

The Pitch DarkArchiLiterature Series

A Simple MosquePraying Inside a Machine

[A]Matrix - DuplicateA Matrix of Reconstruction For Amatrice

The Paddy FieldArchiLiterature Series

The 7-38-55 RuleArchiLiterature Series

Blindly WhiteArchiLiterature Series

Invisible ScreenArchiLiterature Series

CinemArchCar As a Heterotopia in "Good Will Hunting"

InceptogramOne... Two... Three... Action!

ArchiLiteratureProject type

Rasht AirportStructure As The Focal Point

Layers of PerceptionArchiLiterature Series

The CircusArchiLiterature Series

Cut And PasteArchiLiterature Series

The KeeperArchiLiterature Series

Parallel UniversesArchiLiterature Series

The First Five SecondsArchiLiterature Series

MonologueArchiLiterature Series

The Eyes [2]ArchiLiterature Series

PLATINUM School of ArchitectureLaboratory of Composition!

The Eyes [1]ArchiLiterature Series

The CirclesArchiLiterature Series

The Bentwood ChairArchiLiterature Series

Red Fire[Station]Detail Matters!

A Hole, One Centimeter In DiameterArchiLiterature Series

Four Mirrors Facing Two by TwoArchiLiterature Series

Houman Riazi © 2020  All Rights Reserved.

error: Content is protected !!