Click to see the image after reading the text
Click to see the image after reading the text
برای مشاهده تصویر - بعد از خواندن متن - بر روی دایره خاکستری کلیک کنید
برای مشاهده تصویر - بعد از خواندن متن - بر روی دایره خاکستری کلیک کنید
Invisible Screen
On an invisible screen, right in front of me, an image is turning on and off, neon-like. Its clarity questions the nature of virtual reality. I am asking myself: “are you real?” and you are there, turning your back, coming to a standstill. The unknown within your figure and the state of suspended animation rule over this virtual universe where the gravity is defined differently and the ocean is not scary. The waves, though roaring, drown no one anymore. Touching the ocean with the tip of the toe and you send the rings around from your standpoint to the infinity. Being exposed to these divergent rings sinks me in an uncanny resemblance. That touch, that flip, is a sign, of you here and now, of post-you then and your presence turns into a cryptic statement. Captivated by the fusing scene, I am banishing the thought of you kicking the ocean.
Eighteenth of June
Milan
پردۀ نامرئی
روی پرده ای نامرئی، جایی روبروی چشمانم، مدام تصویری روشن و خاموش می شود، تصویری واضح، چیزی شبیه سازی شده، واقعیتی مجازی که مطمئن نیستم خودم سازنده اش بوده باشم. تو آن میانه ایستاده ای، پشت به من و خط افق آسمان را از هر طرف از دریا جدا
می کند. تعلیق تو حاکی از این حقیقت است که منطق دیگری بر این جهان حکمفرماست، که جاذبه اینجا مفهوم دیگری دارد، اینکه از دریا نباید ترسید، اینکه غرق شدن مفهوم
تعریف شده ای نیست. اما موجها اینجا هنوز خروشان اند. با نوک انگشتانت که به
آب می زنی،حلقه هایی از تو به جهان پیرامون ساطع می شود. بودن میان این حلقه های واگرا، در معرض اثری که تو بر جهان گذاشته ای، احساس درآمیختگی عجیبی را در من زنده می کند. این ضربه، این تلنگر، یک نشانه است، از آنچه می توانی باشی، از آنچه اکنون هستی و آن نقطه که مختصات حضور توست، قدرتی اعجاب انگیز می آفریند. من در تمام این درهم آمیختگی به پرده خیره نگاه می کنم و لحظه ای را که به دریا پا بکوبی از تخیالتم پس می زنم.
هجدهم جون
میلان
پردۀ نامرئی
روی پرده ای نامرئی، جایی روبروی چشمانم، مدام تصویری روشن و خاموش می شود، تصویری واضح، چیزی شبیه سازی شده، واقعیتی مجازی که مطمئن نیستم خودم سازنده اش بوده باشم. تو آن میانه ایستاده ای، پشت به من. و خط افق آسمان را از هر طرف از دریا جدا می کند. تعلیق تو حاکی از این حقیقت است که منطق دیگری بر این جهان حکمفرماست، که جاذبه اینجا مفهوم دیگری دارد، اینکه از دریا نباید ترسید، اینکه غرق شدن مفهوم تعریف شده ای نیست. اما موجها اینجا هنوز خروشان اند. با نوک انگشتانت که به آب می زنی، حلقه هایی از تو به جهان پیرامون ساطع می شود. بودن میان این حلقه های واگرا، در معرض اثری که تو بر جهان گذاشته ای، احساس درآمیختگی عجیبی را در من زنده می کند. این ضربه، این تلنگر، یک نشانه است، از آنچه می توانی باشی، از آنچه اکنون هستی و آن نقطه که مختصات حضور توست، قدرتی اعجاب انگیز می آفریند. من در تمام این درهم آمیختگی به پرده خیره نگاه می کنم و لحظه ای را که به دریا پا بکوبی از تخیالتم پس می زنم.
هجدهم جون
میلان
Other Projects































Houman Riazi © 2020 All Rights Reserved.